آنیسا (مانند عشق )

همچنان درگیر سرماخوردگی و سرفه های مکرر دخترکم - هر دو به شدت عاحز شدیم طفلک  نه خودش میتونه راحت بخوابه  نه من تا صبح چند مرتبه از شدت سرفه از خواب بیدار میشه - دو تا دکتر تا حالا بردمش ولی هنوز نتیجه ای نگرفتم - جالبه هر کدوم فقط میخواد کار قبلی رو زیر سوال ببره -

پناه بر خدا میگن همه چی  مدلش عوض شده ها مثل اینگه ویروسای سرماخوردگی هم ازاین فضیه مستثنا نبودن  یه مدت بود دخترکم همش سرفه میکرد(بدون هیچ علامت دیگه ای از سرماخوردگی ) و بقیه میگفتن میخواد دندون در بیاره آب دهنش تند شده و باعث این سرفه ها شده هر چی انتظار کشیدیم دیدیم نه بابا مثل اینکه خبری از دندون نیستو این بچه هم هر روز داره سرفه هاش بیشتر میشه القصه دخترکو برداشتیمو رفتیم دکتر - کاشف به عمل اومد که یه ویروس موذی اومده رو کار که فقط نشونش سرفه هست خلاصه دخترکو با یه پلاستیک دارو برگردوندیم خونه حالا کاشکی خوش دارو یود با اولین قطره هر چی که خورده بود آورد بالا - خداییش موندم این حس مادرشدن چیه که همه چیزو با جون و دل تح...

مادرشوهرم وقتی که من حامله بودم یه سارافون سبز خوشکل با کفشاش واسه آنیسا خانوم بافته بود که امسال تو مراسم علی اصغریش بپوشه (هر سال تو خونشون واسه علی اصغر مراسم میگیره )  - با کلی ذوق و شوق کردم تنش و بردمش  - هنوز مراسم  شروع نشده بود که یکدفعه آنیسا خانوم هر چی که تو معدش بود و یکدفعه بالا آورد  رو لباسش و مجبور شدم لباساش و عوض کنم - یعنی من موندم بچه  ها از کجا میفهمن که دقیقاً  چه زمانی  مناسبه واسه  ضد حال زدن  - ...

جند روزی میشه که دخترکم چند قدمی رو با احتیاط گاگله میکنه بعد که می بینه سرعتش کند شده و نمی تونه زود به هدف مورد نظرش برسه دوباره شروع میکنه به سرعت به سینه خیز رفتن - یعنی عاشق اون برق نگاهشم وقتی که یه چیزی رو نشونه میکنه تا بهش برسه - دیگه نگهداری از دخترک داره به شدت سخت میشه آخه دستشو میگیره به مبل و هر وسیله دیگه ای که دم دستش اومد و بلند میشه رو پاش می ایسته به محض شنیدن هر صدایی هم دستاشو ول میکنه تا به طرف صدا برگرده حالا حساب کنید من بیجاره با چه سرعتی باید خودمو بهش برسونم که نقش زمین  نشه .   - کلمه هایی  که عشق مامان در ٧ ماه و ٢٠ روزگی میزنه :   د د د د  با با ماما دای...

بالاخره دلیل بدقلقی های دخترکم معلوم شد - عزیز دل مامان میخواسته دندون در بیاره -دو تا دندون جلو فک پایینیش دارن در میان یکیش نوکش زده بیرون اون یکی هنوز زیر پوسته - خدا رو شکر به اون سختی که دیگرون از پروسه دندون در آوردن تعریف میکردن نبود - اولین دندون شیریت مبارک باشه عزیز دلم -

چند روزی میشه که دخترکم به سختی شیر میخوره -بسختی میخوابه- بسختی سوپ میخوره - این منو کلاقه کرده آخه نمی دونم چرا اینجوری شده ؟  تو این چند ماه خودمو کشتم تا به ذره لپ بیاره ؟ حالا به این سرعت لپاش دارن آب میشن ؟ ...

از اونجایی که هر وقت برنامه ای داشته باشم همه  چی دست به دست هم میده تا خوب پیش نره دختر خوشکل ما هم که همیشه ظهرها می خوابید همین دیروز که میخواستم ببرمش آتلیه هر کارش کردم نخوابید و تا تونست شیطونی کرد فقط تو ماشین وقتی تو راه آتلیه بودیم یه کوچولو خوابید و بد قلق شد از بخت بد من موقع عکس گرفتنم خورد زمین و لج رفت - حالا فکر کنید حال منو تو اون وضعیت دلم میخواست بشینم یه دل سیر گریه کنم فقط تنها شانسی که آوردم این بود که خانم عکاس خیلی حوصله داشت و وقت میذاشت حالا همش دارم خدا خدا میکنم حداقل چند تاش خوب شده باشه تا بتونم چاپشون کنم ...