عشق فوتبال
بابای آنیسا عاشقه فوتباله هم تماشا کردنش هم بازی کردنش هم حرف زدن درموردش و
.... یعنی کلن با کلمه فوتبال عجیب حال میکنه و از خود بی خود میشه البته از حق نباید
گذشت بازیشم خیلی خوبه ولی خوب چون قبلن به هیچی جز درس خوندن اهمیت نمیدادن
هیچکس به این علاقه وافر و بازی خوب اهمیتی نداد و مانع پیشرفتش شدن وگرنه به قول
خودش الان تو تیم ملی بود ..... اوایل زندگی نسبت به این موضوع بی تفاوت بودم ولی
بعد هر چی که گذشت دیدم نه این علاقه خیلی زیاده طوری که کم کم شد در نقش هوو
آخه هر وقت فوتبال داره ما نه می تونیم مهمونی بریم نه خرید و نه هیچ کار دیگه ای ،
وقتی قوتبال میبینه اگه من و آنیسا خودمونم بکشیم اصلن متوجه نمیشه یعنی فقط زل
میزنه به تلویزیون حتی پلکم نمیزنه ....
از شانس قشنگ من تو شرکتشون یه تیم فوتیال تشکیل دادن و علیرغم مخالفتای من هفته
ای دو روز میرفتن فوتبال و بعدشم جیگرکی و ....
سه هفته پیش تو فوتبال آقای همسر خواستن که از اون شوتای سوباسایی بزنن که یکدفعه
به توپ نمیرسن و نقش زمین میشن و دیگه از شدت زانو درد نمیتونه از جاش بلندبشه و
دوستاش می یارنش خونه
روزای اول جناب پدر به دلیل ترس از محروم شدن از فوتبال لنگون لنگون راه میرفتن و میگفتن
هیچیم نیست با استراحت خوب میشم ولی بعدش که دید نه انگار خیلی جدیه رضایت به
دکتر رفتن دادن - به زحمت نوبت ام آر آی گرفتیم و رفتیم و مشخص شد که بله رباط صلیبی
پاشون پاره شده و زانو قفل کرده و باید اورژانسی عمل بشن
یکشنبه هفته پیش عمل شدن و سه هفته ای رو مجبورن خونه نشین باشن تا بعد بتونن با
عصا راهی کار بشن و من از یکطرف نارحت به خاطر دردایی که میکشید و انجام پروسه عمل
و ... . . و از طرف دیگر خوشحال از اینکه دیگه فوتبال رفتن تعطیل شد رفت پی کارش
البته این خوشحالی دیری نپایید و دیشب فرمودن که دکتر گفته برات همچین دو باندش کردم
که بعد از 6 ماه بتونی راحت فوتبال بازی کنی
خدا آخر و عاقبت مار و با این عشق به فوتبال بخیر کنه البته ناگفته نماند که جناب پدر به
شدت علاقه دارن که آنیسا رو بذارن مدرسه فوتبال تا یه فوتبالیست موفق باشه