پایان 22 ماهگی
می نویسم از پایان 22 ماهگی و بیماری سرماخوردگی پر ماجرایی که هر شبش تا صبح نه خودت خوب خوابیدی و نه من و نه بابایی ...... از تب 39 - 40 در جه ای که نه با شربت استامینوفن قطع می شد نه با شیاف ... از اینکه نمی ذاشتی پاشورت کنم و فقط اشگ میریختم و از خدا میخواستم که یک وقت تشنج نکنی ....... از سرفه های عمیقت که نمیذاشت تا صبح چشم رو هم بذاری ....... از اینکه هیچ چی نمیتونستی بخوری فقط شیر اونم خیلی کم ..... از گرفتگی صدات که نمی تونستی درست حرف بزنی ...... از اشک ریختنات و بهونه گیریات و پناه آوردنت به آغو...
نویسنده :
مامانی
14:59