شیرین زبونی های دخترم
زنداییش میگه آنیسا رفته بوده لبه بالای تخت که از پنجره بیرون و نگاه کنه که دیگه گیر افتاده بوده و نمیتونسته بیاد پایین و هی بهش میگفته : کواَک..... کواَک (کمک..... کمک )
تا تلویزیون و روشن میکنیم میگه کودک .... کودک (یعنی بزن شبکه برنامه کودک ) و بدو میره سراغ بازی
همینکه شبکه رو عوض میکنیم دوباره میگه: کودک ... کودک
وروحک یاد گرفته وقتی که چیزی رو میخواد و بهش نمیدیم یا وقتی دعواش میکنیم زودی میگه : بَد ... بَد
تخمه خور شده اونم از نوع حرفه ای ، همینکه دیگه شیطنتاش تموم میشه و بیکار میشه زودی میگه: توخه .... توخه
کیفشو میگیره دستش و عروسکشم بغل میکنه و میگه : آدافظ مامان (خداحافظ ) و میره دَدَ ...( و این لحظه مدام تکرار می شود)
دارم ظرفها رو میشورم میگم آنیسا مامان اون کاسه رو برام بیار بشورم ...
نفس مامان که راحت رو مبل نشسته میگه : نِشَشَتم (یعنی نشستم نمی تونم بیارم )
هر چیزی رو که ازش میپرسم کجاست میگه : اینجا (حالا این اینجا کحاست خدا میدونه )
اجازه نداریم به وسایل خودمان هم دست بزنیم وروجک یا میگوید : نکن (یعنی دست نزن ) یا می گوید: بده
خدا نکند بخواهیم به کسی تلفن بزنیم ، یا کسی بهمان زنگ بزند هر دو طرف را به غلط کردن می اندازد، گوشی را می گیرد و یکریز حرف میزند تا طرف بیخیال شود و قطع کند
دخترک ما آنچنان پدری شده که درساعات نبود جناب پدر یک نفس میگوید : بابا کو ؟...... بابا کو ؟